۳/۰۸/۱۳۸۹

هموفيلي ديگري به جمع جان باخته گان پيوست

جوان ناكام حسين سيراوند هم از دنيا رفت

عذر خواهي از او ماند به قيامت ، گرچه حسين مي بخشد

بسياري از بيماران هموفيلي حسين را مي شناختند. بيمار هموفيلي كه عليرغم آنكه قرباني فرآورده هاي خوني آلوده به ويروس ايدز گرديده بود توانست با روحيه اي باور نكردني به تحصيلاتش در دانشگاه شهيد بهشتي ادامه دهد و به اخذ مدرك ليسانس ادبيات نايل آيد. او آنقدر به ادامه تحصيل علاقه مند بود كه 4 سال پيش در دوره فوق ليسانس نيز پذيرفته شد. اما بيماري ايدز تمركز را از او گرفته بود و امكان ادامه تحصيل را نيافت. متاسفانه يك حادثه منجر به شكستگي ران او را خانه نشين كرد و به موازات آن نيز بيماري ايدز كه وجود او را تسخير كرده بود تار و پود او را فرا گرفت و سالهاي پر رنجي براي او آغاز گرديد. روز به روز آب شد و كوچك شد. آنهايي كه حسين را مي شناختند ديگر خنده هاي او را نمي ديدند. حسين خودش راهم هر روز فراموش مي كرد. حسيني كه در تلويزيون از آرزو هايش مي گفت را همه از ياد مي بردند. حسيني كه مي خواست رئيس جمهور شود و اين آرزو را آنطور بيان مي كرد كه همه باوركنند ديگر خاطره شده بود. حسين آرام آرام مي رفت و رنج بيماري او بر دوش مادري كه دو فرزند بيمار ديگر نيز داشت، فداكارنه حمل مي شد. چند ماهي بود درد مادر از درد فرزند هم پيشي گرفته حسين هم انگيزه اي براي ماندن داشت. او جوياي مقصدي ديگر شده بود و در سكوت داوطلب سفر بي بازگشت گرديده بود. بالاخره ساعت 14 روز جمعه كه مادر قهرمان او در بالينش بود حالش به شدت بد شد و تلاش پزشكان براي نجات او پس از نيم ساعت نتيجه اي نداد و در ساعت 30/14 قلب گرمش از تپش ايستاد. بر بالينش بودم. چشم هايش باز ماند. نشانه اي كه قديمي ها مي گويند چشمش به دنيا بود. انصافا حسين هزاران آرزو داشت. عذر خواهي از او به قيامت ماند. هيچكس نتوانست جواب او را بدهد . چرا من ... براي خانواده اش به خصوص مادر فداكارش از درگاه خداوند يكتا صبر و بردباری و براي خودش آمرزش و رحمت آرزو مي نمايم.

يادش گرامي

مجلس ختم سوم و هفتم : جاده ورامين - خير آباد ورامين - خيابان امام حسين (ع) - دوشنبه ساعت 15 الي 17 بعد از ظهر - مراسم هفتم بعد از ختم مراسم ترحيم در امامزاده طاهر برگزار مي شود.

۳ نظر:

شهرام بهمنی گفت...

خداحافظ حسین
دست تکان می دهم
وقطار گریه
ازایستگاه دلم تکان نمی خورد
تو جایی نمی روی
می مانی
ما ازتو دورمی شویم
ایستگاه می شویم
قطاری می شویم
که ازمیان گیسوان سفید مادرت
عبورمی کنیم
خداحافظ حسین
ازبهشت
برای مان گاهی
لبخند بفرست

خون دوست گفت...

واقعا متاثر شدم.آقای قویدل شما مثل یک پدر مهربون برای بچه های هموفیلی هستید و ما به وجودتون افتخار می کنیم

عباس معافی مدنی گفت...

روحش شاد
واقعا اراده ایشان تحسین بر انگیز است

احسنت بر شما آقای قویدل
واقعا مردانگی را باید از شما یاد بگیرند