۸/۰۲/۱۳۸۹

استعداد هاي درخشان هموفيلي، يك نقاشي – يك خاطره

استعداد هاي درخشان هموفيلي، يك نقاشي – يك خاطره



از صدا و سيما زنگ زدند و خواستند با يك خانواده هموفيلي ملاقات كنند و درباره مراقبت در حوزه هموفيلي فيلم كوتاهي را تهيه كنند. كوروش 6 سال و پدر و مادرش داوطلب اين گفتگو شدند. تصوير برداري در دفتر كانون انجام مي شد. خبرنگار از كوروش خواست نقاشی بكشد و حين نقاشي با او گفتگو كند. كوروش شروع به كشيدن نقاشي كرد. ريز ريز يك علف هايي مي كشيد. خبرنگار ازش پرسيد چي ميخواهي بكشي ؟ گفت جنگل. پرسيد تو جنگل چي هست؟ كوروش همانطور كه علفها را مي كشيد گفت: درخت، شير، پلنگ و خيلي از حيوانات ديگر. خبرنگار بدون آنكه جدي بگيره همينجوري گفت: حتما مي خواهي همه را بكشي؟ كوروش با خونسردي گفت: بله. خبرنگار با لبخندي گفت خوبه بريم سراغ كارمون تو هم همينجوري نقاشي بكش. من صحنه را نگاه مي كردم واقعا باورنداشتم كوروش كه فقط خط علف ها را مي كشيد بتونه جنگل بكشه. اما در طول مصاحبه كوروش كه تازه رفته كلاس آمادگي اين نقاشي را كه مي بينيد كشيد. به نقاشي نگاه كنيد با اعتماد به نفس كامل حيوانات را در حالت حركت نقاشي كرد. خبرنگار به نظر من غافلگير شده بود. احساس خوبي داشتم. خيلي از هموفيلي ها استعداد هاي باور نكردني دارند كه فقط نياز به پرورش دارد. پدر و مادرها و معلمين در درجه اول و بعد هم انجمن مي تونه تو كشف اين استعدادها و پرورش آنها نقش ايفا كنند. تشويق كليد كار است و ديده شدن اثر كار را چند برابر ميكند. خبرنگار صدا و سيما گزارش خوبي تهيه كرد. اما كوروش هم نقاشي خوبي كشيد. هر چي گفت كشيد. من نظرم اينه كه قابل تقدير است به خصوص وقتي قبل از كشيدن نقاشي به خبرنگار مي گفت شير مي پره و چنگ ميزنه و.. به اميد آنكه شرايط رشد استعداد هاي درخشان بيماران هموفيلي فراهم شود.

هیچ نظری موجود نیست: