۸/۲۳/۱۳۸۹

دل نوشته ای برای خانم بهاره رهنما


دل نوشته ای برای خانم بهاره رهنما
حسین هم از این دنیا زنده بیرون نرفت

دیروز کتابی از خانم بهاره رهنما از هنرمندان سینما و تلویزیون کاملا اتفاقی دیدم. ایشان نوشته های وبلاگش را به صورت کتاب منتشر کرده بود. یکی از یادداشت هایش در باره یکی از بیماران هموفیلی بود که متاسفانه دیگر میان ما نیست. با خواندن این نوشته ها احساس غریبی داشتم . حسین را با لبخندش و قیافه مصممش برای زندگی جلوی رویم مجسم شد. او در آن سالها روی همه اثر می گذاشت و من داشتم رد یکی از این اثر گذاری ها را در یک کتاب می خواندم. بی تردید نه من و نه شما کسی را سراغ نداریم که از این دنیا زنده در رفته باشد. همه حرف ها بر سر موقع رفتن است . حسین قربانی بی مبالاتی کسانی شد که مسئول حفظ سلامت او بودند. حسین زود رفت. خسته رفت. من به چشم خود باز هم دیدم مرگ چگونه بیمار خسته را استقبال می کند. امید به زندگی و مثبت اندیشی آنقدر ماندگار و اثر گذار است که هم بیمار را حفظ می کند و هم در روحیه دیگران بسیار تاثیر گذار است. من هیچوقت صحنه ای را که حسین در یک فیلم مستند در حالیکه می خندید می گفت من خیلی امید دارم می خواهم رئیس جمهور بشم. را فراموش نمی کنم. به هرحال یادداشت خانم بهاره راهنما را 5 سال قبل از مرگ حسین با هم بخوانیم.

توی روزنامه خوندم که توی چین یک جاهایی را ساختن که آدمها میرن توش پول میدن و سیر دل گریه میکنن!
گفتم چه دنیایی که باید برای گریستن هم پول داد.
بعد گفتم آدمای بی پول گریشون نمی گیره!
دوباره گفتم خب چرا ولی لابد واسه اونا مهم نیست کجا گریه کنن!
باز گفتم دیونه مگه غرور فقیر و پول دار حالیشه؟ بنابراین گفتم چه دنیاییه؟!
توی این دنیا قراره من تو یک فیلم مستند بازی کنم که هم بازیم یک پسر بیست و چهارساله است که از قربانیان خون های آلوده است.
تو هفت سالگی چون هموفیلی بوده و نیاز به خون داشته . این بلا سرش اومده!
اما شاهکار امیدواریه. می خواد رئیس جمهور بشه. دکترا بگیره و خلاصه دنیا را عوض کنه.
فکر این جا را نکرده بودم. چه دنیایی؟
راستی موقع رانندگی زیر بارون. وقتی شیشه های ماشینتو مه گرفته، هم جای خوبی برای گریه کردنه.

سی تیرماه یکهزار و سیصد و هشتاد و سه

۲ نظر:

bahare گفت...

سلام
من بهاره ام که وبلاگ نقاشيامو ديدين.مي خوام تو اين چند روز که تعطيله واسه داستانتون بکشم.کسي چيزي فرستاده؟

احمد قويدل گفت...

با سلام
خوشحال مي شويم كار شما را در رابطه با داستان ژن مادربزرگ ببينيم. سبك قشنگي داريد و بخصوص توجه تان به موضوع زن بسيار جالب است.
با تشكر