۳/۱۵/۱۳۸۶

به یاد سیروس عزیز ، جان باخته ای دیگر

به یاد سیروس عزیز ، جان باخته ای دیگر

مطلب امروز را باید با یاد سیروس آغاز کنم . او امروز به جمع جان باختگان هموفیلی پیوست ، که قربانی یک خطای بزرگ گردیده اند . او فرصت نیافت عروسی فرزندانش را ببیند و بار زندگی را برای پروین گذاشت که هم مادر باشد و هم پدر .چنانچه گفتم دلم می خواست مطلب را با او شروع کنم . اما احساسی غریبی به من میگفت اول درباره آن چیزی بنویس که موجب گردید امروز پسر سیروس بجای پناه یافتن در آغوش گرم پدر ,عاشقانه بر پیکر بی جان او بوسه زند وبا پدری که عاشقانه دوستش می داشت وداع کند . با این احساس مقابله کردم . سه شنبه بعد از ظهر رئیس سازمان انتقال خون به خود اجازه داد که تلفنی مرا دررابطه با پاسخی که به مصاحبه او با خبرگزاری فارس داده بودم تهدید نماید ،صدایش در گوشم زنگ می زند :آیا فکر عاقبت خود را کرده ای ؟
سیروس امروز شاهد من بود . شاهدی که پیکر بی جانش هم حرف می زد . آخر به کدامین گناه ؟ برای چه ؟ خیلی ها فرصت عذر خواهی از او را از دست دادند .دلم می خواست سایه سیروس وسیروسها بر ذهنم سنگینی کند تا بتوانم با شجاعت بنویسم .
بله .آقای دکتر تا آخرش که سهل است .. تا قیامت ایستاده ایم . از تمام حرفهایی که به من زدید یک جمله شما درست بود .
این کشور مملکت امام زمان ( عج ) است . اتفاقا درست به همین دلیل هموفیلی ها این شجاعت را پیدا می کنند که حق خواهی کنند . همه به یاد دارند که رسیدگی به این پرونده با دستور مستقیم مقام معظم رهبری در پیگیری رنجنامه پدری آغاز شد که یک فرزند هموفیلش را بعلت ابتلا به ایدز از دست داده بود وپسر دیگرش نیز به علت همین بیماری با مرگ دست و پنجه نرم می کرد . در راس قوه قضاییه ایران عالم مجتهدی قرار دارد که توانسته است استقلال قوه قضاییه را هم در سایه قانون اساسی و هم درسایه اجتهاد و مرجعیت حفظ نماید . دختری با یک دنیا آرزو از محل تحصیلش به بالین پدر ، خوانده می شود و او شتابان می آید بدون آنکه بداند پدر رفته است و یک برادرش کشوهای یخ زده سردخانه را در جستجوی مهر پدری می کاود وبرادر دیگر در کنار مادر محبت پدر را جستجو میکند . سیروس شاهد من بود . نه در آزانس شیشه ای ، که در آغوش پسرش ، که حق داشت در لباس دامادی رقص زندگی را ببیند . سیروس شاهد من است . شاهد مردم است و شاهد قیامت است . او امشب در سردخانه بهشت زهرا انتظار آرمیدن درخاک رامی کشد. سیروس شاهد من است . او انتظار جشن فردا را می کشد . دیدار با خالق هستی . شکایت پیش او می برد . به کدامین گناه ؟ سیروس شاهد من است . تلفنم زنگ می زند . خواهر سیروس است . ضجه می زند سیروس زنده است . می گوید : دختر سیروس می گوید بابایم زنده است . من صدای نفس هایش را می شنوم . به سرد خانه سر بزنید . سیروس شاهد من است . سیروس زنده است . اگرجه از سرد خانه بهشت زهرا صدای نفسی به گوش نمی رسد . نباید فرصت را از دست داد . عذر خواهی از بیماران و خانواده های آ قربانیان راه را برای برای تنفس هوای تازه هموار می نماید .
و کلام آخر یک تشکر :
برای ترخیص پیکر بی جان او به بیمارستان می رویم . 35 میلیون تومان صورتحساب ... با اقای دکتر علویان معاون سلامت وزارت بهداشت صحبت می کنم . با ابراز تاسف از واقعه کمک کرد تا موضوع حل شود . بار بزرگی بود . فقط می توانم صمیمانه از ایشان سپاسگزاری کنم.

هیچ نظری موجود نیست: